غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
دل را هماره حال و هوای بقیع توست انگـار پـشـت پـنـجـرههای بقـیع توست دور بـقـیع تو ز چه دیـوار میکـشـند؟ ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست شیعه نفس که میکشد از عمق جان خود گـویی نـسـیـم روحفـزای بـقـیع توست بر پـادشـاهـی دو جـهـان نـاز میکـنـد آن دلشکـسـتهای که گدای بقیع توست غـم نیست گر بنای مزارت خراب شد در هر دل شکـسـته بـنـای بقـیع توست در مـروه و صفـا همه گـفـتـیم یا حسن ما را اگر صفاست صفـای بقیع توست ما کـیـسـتـیم تا به حـریـم تو رو نـهـیـم جـبریل، سرشکـسـتـۀ پـای بقیع توست یک خشت از مزار تو را هم نمیدهیم صد باغ خـلد کم به جزای بقیع توست اذن دخـول تـربت تو نام فـاطـمه است آوای یا حـسـیـن، دعـای بـقـیـع توست بردار سر ز خاک و بگـو قـبر فـاطمه ای خـفـته در بقیع! کجای بقیع توست؟ هر شب کـبـوتـر دل ما زائـر شماست هر جا رویم حال و هـوای بقیع توست گردون کتاب صبر تو را بوسه میزند «میثم» ز دور قبر تو را بوسه میزند |